امام حسین علیه السلام-دوران زندگی-و زندگینامه

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

امام حسین علیه السلام-دوران زندگی-و زندگینامه

۱۵۳ بازديد

عکاس-حسام الدین شفیعیان
معاویه نخستین کسى است که ربا را رسماً بنا بر نظر خود، حلال شمرد و «بیع ربوی» را انجام داد.[5] او پیمانه‌اى از طلا یا نقره را به بیش از ارزش وزنش فروخت. ابودرداء به او گفت: «از رسول خدا(ص) شنیدم که از چنین معامله‌اى (بیع ربوی) نهى مى نمود مگر آنکه به قیمت همان وزن خود فروخته شود.» معاویه پاسخ داد:«اما من در این معامله اشکالى نمى بینم

بنی‌امیه هیچ گونه مخالفت و اعتراضى را برنمی‌تابیدند و آن را به شدت سرکوب می‌کردند. آنان براى آنکه هرگونه قیام و شورشى بر ضد حکومت را خیالى خام و واهى جلوه دهند، با شکنجه و کشتار بی‌رحمانه مردم ـ خصوصاً دوستداران اهل بیت(علیهم السلام) ـ فضایى مملو از اختناق، رعب و وحشت در جامعه به وجود می‌آوردند.

حاکمان اموى براى توجیه انواع شکنجه هاى جسمى و روحى مخالفانشان، دست به دامان انس بن مالک شدند و به دروغ به رسول خدا(ص) نسبت دادند که ایشان افزون بر قطع دست و پا، بر چشمان مفسدانِ «عرینه» میل داغ کشید و آنان را با این وضعیت دردناک در دره‌اى رها کرد تا جان دادند.[51] امام سجاد(علیه السلام) در برابر این نسبت ناروا، موضع گیرى نمود و فرمود:«لا والله ما سمل رسول الله9 عینا و لازاد اهل اللقاح على قطع ایدیهم و ارجلهم؛[52]به خدا سوگند! رسول خدا(ص) به هیچ چشمى میل نکشید و درباره مفسدان عرینه بیش از آنچه قرآن[53] فرمان داده بود، عمل نکرد و تنها دست و پایشان را برید». در حدیث دیگرى از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:«ان اول ما استحل الامراء العذاب لکذبه کذبها انس بن مالک على رسول الله(ص) سمر ید رجل الى الحائط و من ثم استحل الامراء العذاب؛[54] نخستین چیزى که حاکمان( بنی‌امیه) آن را حلال شمردند، شکنجه بود؛ به خاطر دروغى که انس بن مالک به رسول خدا(ص) بست(آن افترا این بود): پیامبر(ص) دست مردى را با میخ به دیوار کوفت».

رهم زدن یکپارچگى امت اسلامى و ایجاد شکاف میان صفوف به هم پیوسته مسلمانان، سیاستى بود که نخستین بار امویان آن را در پیش گرفتند و توانستند با این شیوه، جهان اسلام را تا به امروز گرفتار مصیبت«غفلت و پراکندگی» نمایند.  این سیاست، به سه شکل صورت پذیرفت:

الف) تفرقه عقیدتى ـ مذهبی: بنى امیه پس از شهادت امام علی(علیه السلام) با حمایت از فرقه اى به نام «مرجئه» انشعاب مذهبى در جامعه اسلامى به وجود آوردند.آنان با تقویت این فرقه، مردم را از نظر فکرى دچار «خیال پردازی» و از نظر عملى گرفتار «رخوت و سستی» مى نمودند و همین امر باعث تفرقه عقیدتى مسلمانان مى شد. گروه «مرجئه» بر خلاف «خوارج» معتقد بودند که اصل، «ایمان و عقیده» است و گناه، هیچ تأثیر منفى در ایمان ندارد. به همین جهت «عمل» برایشان بی‌ارزش و بی‌اهمیت بود. آنان می‌گفتند: اگر امام یا خلیفه مرتکب گناه کبیره شود، از ایمان خارج نیست و واجب الاطاعه است و مى توان در نماز به او اقتدا کرد. همچنین باور آنان درباره حکومت امویان، این بود که فرمانروایى ایشان به خواست خدا بوده و به همین جهت، حکومت ایشان مشروع است حتى اگر گناهانى مرتکب شده باشند. حجاج بن یوسف ـ حاکم عراق ـ پشتیبان مرجئه بود و آنان را در مسئولیت‌هاى حساس قرار می‌داد. خلافت عمر بن عبدالعزیز نیز فرصت خوبى براى تقویت این فرقه بود. خلاصه آنکه اعتبار «مرجئه» ارتباط مستقیمى با حکومت بنی‌امیه داشت؛ به طورى که با برچیده شدن بساط دولت اموی،«مرجئه» نیز از اهمیت و اعتبار افتاد.[59] از امام صادق(علیه السلام) درباره خطر این فرقه و ضرورت مقابله با آن، روایت شده که فرمود:

«بادروا احداثکم بالحدیث قبل ان تسبقکم الیهم المرجئة؛[60] نوجوانان خود را پیش از آنکه مرجئه به سراغ آنان بروند، حدیث بیاموزید».

ب) تفرقه سیاسی: نفوذ امویان در میان برخى چهره هاى نخبه و شاخص از راه تطمیع و ایجاد تردید، شکل دیگرى از تفرقه افکنى آنان بود؛ چرا که «خواص» می‌توانست یک نظام سیاسى را از درون دچار بحران دودستگى و از هم گسیختگى کند و زمینه را براى براندازى فراهم نماید. در میان حاکمان اموی، معاویه خِریّط و کارکشته اجراى این سیاست شمرده مى شود. او  توانست با این شیوه، حکومت نوپاى امام حسن(علیه السلام) را در میدان جنگ به زانو درآورد. معاویه از یک‌سو، شایعه نمود امام حسن(علیه السلام) و برخى فرماندهان نظامى با او صلح کرده اند و از سویى دیگر، با ارسال نامه تطمیع و تهدید به چهره هاى سرشناسى مانند عبید الله بن عباس تلاش کرد تا آنان را به سوى خود بکشاند. متأسفانه عبیدالله بن عباس با وجود آنکه دو کودک خردسالش وحشیانه به دست بسر بن ارطاة کشته شده بودند؛ اما شبانه همراه با هشت هزار نفر به اردوى معاویه پیوست![61] نتیجه این دو اقدام معاویه، آن بود که سپاهیان امام حسن(علیه السلام) دچار سردرگمی، بدبینی، بى نظمى و پراکندگى شوند و به شکست تلخ تن دهند.

ج) تفرقه قومی-نژادی: شهید مطهری(ره) در تبیین این مطلب که اموى ها از دامن زدن به آتش تعصبات نژادى حمایت می‌کردند؛ به نقل از جرجى زیدان مى نویسد: «در نظر بنى امیه، مردم سه دسته مى شدند: اول فرمانروایان که خود عرب ها بودند، دوم موالى یعنى بندگان(مسلمانان آزاد شده) آنان، سوم ذمّی‌ها؛ چنانکه معاویه راجع به مردم مصر می‌گوید: اهل آن کشور سه دسته ناس، نسناس و یا لاناس(جانور) می‌باشند».[62]

طبیعى است که این‌گونه طبقه بندى مردم جامعه و متفاوت بودن هریک از آنان در میزانِ بهره‌مندى از مزایا و حقوق اجتماعی، تأثیر فراوانى در بروز اختلافات و دشمنى هاى قومى بر جای  می‌گذاشت.

نتیجه

بنى امیه، جریانى دین ستیز بود که  با شناسنامه‌اى جعلى و پشتیبانى خلفا، به مراکز حساس حکومتى نفوذ نمود.

نقطه مشترک اموی‌ها با دستگاه خلافت، آن بود که هیچ رغبتى به خروج اهل بیت(علیهم السلام) از انزواى سیاسى نداشتند.

تفرقه و دورى از مکتب اهل بیت(علیهم السلام)، دردناک‌ترین و شکننده‌ترین آسیبى بود که از سوى بنی‌امیه بر پیکر امت اسلامى وارد شد و پیامدهاى زیانبار آن تا به امروز جهان اسلام را گرفتار نموده است.

شناخت سیاست‌ها و بدعت‌هاى حکام اموی، می‌تواند مسلمانان را به اسلام ناب و اتحاد اسلامى بر محور قرآن و عترت(علیهم السلام) باز گرداند.

خطابه‌هایی که امام سجاد (علیه‌السلام) و خانم زینب (سلام‌الله علیها) و سایرین از اسرا ایراد می‌کند و خودشان را به کوفیان و مردم می‌شناسانند و به حق بودن قیام امام حسین (علیه‌السلام) اذعان می‌کنند شادی کوفیان را به عزا تبدیل می‌کنند. در طول مدتی که در کوفه و در میان مردم به عنوان اسیر جنگی حرکت می‌کردند سرها بالای نیزه بود و اسرا در کجاوه‌های جا داده شده بودند و آنان که خیال می‌کردند اسرا از خارجیان هستند و بر خلیفه یزید عاصی شده‌اند، جسارت و اهانت می‌کردند، عده‌ای هم از نسب اسرا سؤال می‌کردند با این وضع وارد دارالاماره می‌شوند و در مجلس عبیدالله بن زیاد که حاکم کوفه و باعث اصلی شهادت امام حسین، این ملعون جلوی چشم اسرا و مردم با چوب‌دستی به سر مبارک می‌زد و خود را پیروز میدان قلمداد می‌کرد و کشته شدن امام حسین (علیه‌السلام) را خواست خدا قلمداد می‌‌نمود.[۸] ولی با جواب‌های که از جانب خانم زینب و امام سجاد (علیه‌السلام) می‌شنید بیشتر رسوا می‌شد.

ابن زیاد با آنکه با ایجاد اختناق و فشار سیاسی بر اوضاع کوفه مسلط شده است اما از این واقعیت هراس دارد که مبادا مردم از خواب مرگبار خویش بیدار شوند و حرکتی عمومی ریشه های حیات ننگین او را قطع کند; به همین دلیل دستور حکومت نظامی داد . آنگاه به فرمان وی خاندان فضیلت در حالی که سرهای شهیدان بر بالای نیزه در پیشاپیش آنان بود وارد کوفه شدند .

زینب کبری گرچه در شرایط نگران کننده ای قرار داشت، ولی از فرصت پیش آمده استفاده و شروع به سخنرانی کرد . در آغاز نسب خویش را معرفی کرد تا نگاههای تحقیرآمیز کوفیان را به دیده احترام مبدل سازد . سپس تماشاگران را که در حال گریستن بودند مذمت نمود و گفت: «یا اهل الکوفة یا اهل الختل والغدر اتبکون فلا رقات الدمعة ولا هدات الرنة; ای مردم کوفه! ای اهل فریب و خدعه! آیا می گریید؟ هنوز اشک [های ما] خشک نشده و ناله ها [یمان] خاموش نگردیده است .» و بعد جنایات و اعمال زشت آنان را در خصوص حوادث کربلا افشانمود
تبلیغات گسترده بنی امیه آن چنان بر افکار شامیان تاثیر منفی نهاده بود که به هنگام ورود کاروان اسیران کربلا به این سرزمین، لباس نو پوشیدند و شهر را به بهترین صورت آذین نمودند و به آوازخوانی و شادی پرداختند . (۱۴) با چنین وضعی تبلیغات اهل بیت در شام با عراق تفاوت دارد; زیرا خاندان امام حسین علیه السلام، زنان و کودکان داغ دیده، به سوی مرکز ثقل قدرت آل امیه قدم می گذارند; شهری که بغض و عداوت خاندان علی علیه السلام چون ابری تیره بر آن سایه افکنده است و قدرت امویان در آن ریشه دار و عمیق است .
سال‌های حکومت یزید را سال‌های شوم نامیده است، زیرا در مدّت خلافت و ریاست وی که سه سال بیشتر طول نکشید سه واقعه خونین و دردناک اتّفاق افتاد که در هر سالی از حکومت یزید، یک واقعه روی داده است.
آن هم حوادث و وقایعی که نه تنها چهره تاریخ، بلکه چهره اسلام را تاریک و سیاه کرد.
این حوادث عبارتند از:
۱ ـ به شهادت رساندن امام حسین (علیه‌السلام).
«فی السنة الاولی قتل الحسین بن علیّ واهل بیت رسول اللّه صلی الله علیه و آله» حسین بن علی و خاندان رسول خدا را در سال اوّل به شهادت رساند.
۲ ـ هتک حرمت حرم پیامبر و کشتار مردم مدینه (حادثه حرّه).
«والثانیة: استبیح حرم رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وانتهکت حرمة المدینة» در سال دوّم حرم رسول اللّه و شهر مدینه را بر سربازانش مباح کرد.
۳ ـ به آتش کشیدن کعبه و هتک حرمت آن و کشتار بی‌رحمانه مردم مکه.
«والثالثة: سفکت الدماء فی حرم اللّه وحرّقت الکعبة». در سال سوّم کعبه را به آتش کشید و در حرم الهی خون‌ها بر زمین ریخت.
معاویه و پسرش یزید عملاً تفکر «سکولاریستی» را رواج می‌دادند، به عنوان نمونه وقتی که معاویه برخلافت نشست، بلافاصله به عراق آمد و در سخنرانی خود به مردم اخطار کرد که من با شما سرنماز و روزه نمی‌جنگیدم، بلکه می‌خواستم بر شما حکومت کنم و به مقصود خود رسیدم.
وقتی امام حسین (ع) در یک محل تاریکی قرار می گرفت بخاطر نوری که از پیشانی و گلوی حضرت ساطع بود مردم بسوی او هدایت می شدند. و پیامبر (ص) همواره پیشانی و گلوی آن حضرت را می بوسید.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.