حضرت محمد رسول الله(ص)

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حضرت محمد رسول الله(ص)

۱۵۴ بازديد

 
«مذکر»؛ قال اللّه تعالی: «اِنَّما اَنْتَ مُذَکِّرٌ؛ 

[۹۹۹]

 پس تذکّر ده که تو فقط تذکّر دهنده‌ای!»

• «نور»؛ قال اللّه تعالی: «قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ؛ 

[۱۰۰۰]

 از طرف خدا، نوری به سوی شما آمد.»

• «مصدق»؛ قال اللّه تعالی: «مُصَدِّقًا لِما مَعَکُمْ؛ 

[۱۰۰۱]

 و به آنچه نازل کرده‌ام ایمان بیاورید.»

• «بیّنه»؛ قال اللّه تعالی: «حَتّی تَاْتِیَهُمُ الْبَیِّنَةُ؛ 

[۱۰۰۲]

 تا دلیل روشنی برای آنها بیاید.»

• «برهان»؛ قال اللّه تعالی: «قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ؛ 

[۱۰۰۳]

 ای مردم! دلیل روشن از طرف پروردگارتان برای شما آمد؛ و نور آشکاری به سوی شما نازل کردیم.»

• «مرسل»؛ قال اللّه تعالی: «اِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ؛ 

[۱۰۰۴]

 که تو قطعاً از رسولان (خداوند) هستی.»

• «منذر»؛ قال اللّه تعالی: «اِنَّما اَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ‌هادٍ؛ 

[۱۰۰۵]

 تو فقط بیم دهنده‌ای! و برای هر گروهی هدایت کننده‌ای است.»

• «شاهد»؛ قال اللّه تعالی: «یا اَیُّهَا النَّبِیُّ اِنّا اَرْسَلْناکَ شاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذیرًا؛ 

[۱۰۰۶]

ای پیامبر! ما تو را گواه فرستادیم و بشارت‌ دهنده و انذار کننده!»

• «مبشر»؛ قال اللّه تعالی: «یا اَیُّهَا النَّبِیُّ اِنّا اَرْسَلْناکَ شاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذیرًا؛ 

[۱۰۰۷]

‌ای پیامبر! ما تو را گواه فرستادیم و بشارت‌ دهنده و انذار کننده!»

• «امی»؛ قال اللّه تعالی: «النَّبِیَّ اْلاُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا؛ 

[۱۰۰۸]

 همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر «امّی» پیروی می‌کنند؛ پیامبری که صفاتش را، در تورات و انجیلی که نزدشان است، می‌یابند؛»

• «سراج منیر»؛ قال اللّه تعالی: «وَ داعِیًا اِلَی اللّهِ بِاِذْنِهِ وَ سِراجًا مُنیرًا؛ 

[۱۰۰۹]

 و تو را دعوت‌ کننده به سوی خدا به فرمان او قرار دادیم، و چراغی روشنی‌بخش!»

اختناق و فشارهای بعد از رحلت ابوطالب باعث شد که پیامبر برای گسترش دین خود به شهرهای اطراف مکه فکر کند؛از این جهت راهی طائف شد و بزرگان این شهر را خبردار کردند اما بزرگان شهر منجمله قبیله «سقیف» که افراد پست در آن قبیله حضور داشتند در محضر پیامبر آماده نشدند و عده ای کودکان و ولگردان و ساده لوحان را به استقبال پیامبر اکرم (ص) فرستادند؛ پیامبر اسلام (ص) ناگهان خود را در میان انبوهی از دشمنان دید، بنابراین چاره ای به غیر از ورود به باغی در همان نزدیکی که مختص به عتبه و شیبه از فرزندان ربیعه بودند، ندید.

وی در این باره افزود: حضرت خود را به زحمت به باغ رساند؛ گروه یاغی وقتی وضع را چنین دیدند از تعقیب پیامبر منصرف شدند چرا که این دو فرد از ثروتمندان قریش به شمار میرفتند که در طائف نیز باغی داشتند
در روایات آمده شخص یهودی خدمت رسول گرامی اسلام  (ص) رسید و مدعی شد من از شما طلبکارم و در همان کوچه به دنبال وصول طلب خود بود؛ پیامبر که در اوج قدرت در مدینه بودند فرمودند: شما از من طلبی نداری اما  اجازه بده بروم منزل و برای شما پول بیاورم زیرا پولی همراه من نیست یهودی گفت نمی گذارم یک قدم بردارید هر چه پیامبر با او نرمش نشان داد او بیشتر خشونت نشان داد تا آنجا که عبا و ردای پیامبر اکرم را گرفت و به دور گردن حضرت پیچید و آنقدر کشید که اثر قرمزی در گردن پیامبر به جا ماند
وی در این باره افزود: حضرت با این پیشامد در رسیدن به مسجد برای نماز تاخیر کردند مسلمین دیدند حضرت نیامدند، هنگامی که بر سر صحنه رسیدند و شاهد ماجرا بودند خواستند آن یهودی را کتک بزنند که حضرت فرمودند: من خودم می دانم با رفیقم چه کنم شما کاری نداشته باشید؛ پیامبر اکرم (ص) آنقدر از خود نرمش نشان داد که یهودی مسلمان شد و  پیامبر را مورد خطاب قرار داد و گفت: شما با داشتن قدرت وقتی فردی که قدرتی ندارد را این همه تحمل می کنید بیانگر این است که شما یک فرد عادی نیستید و این قدرت از سوی خدا به شما عنایت شده است لذا آن یهودی همانجا به پیامبر اسلام (ص) ایمان آورد و مسلمان شد.
جنگ علیه پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  تنها با مسخره کردن و اذیت و آزار روانی تمام نمی‌شد؛ بلکه فراتر از این رفته و به شکنجه و آزار جسمی رسید و این امر تا حدی دامنه‌ای گسترده و وسیع به خود گرفت که دشمن خدا، امیه بن خلف، بر چهره پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  آب دهان انداخت[13]. حتی بعد از هجرت، دشمنان جدید با شیوه‌های جدید به دشمنی و آزار پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  روی آوردند و پس از آنکه دشمنی با پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  منحصر در قریش مکه بود، افرادی از منافقان که همسایه پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  بودند، به دشمنی با او برخاستند و علاوه بر اینها یهودیان، فارسها، روم و همپیمانانشان دشمنان دیگری بودند که قدعلم نمودند. در ابتدای امر دشمنان پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  در مکه هر چند به ناسزا گفتن و مسخره کردن و محاصره و زد و کوب مختصر، برخاسته بودند، امّا به این هم اکتفا ننمودند و به دشمنی و رویارویی مسلحانه و نظامی شدید که جنگ و گریز در بر داشت برخاستند و این امر به فاجعه‌ای تبدیل شده بود که نتیجه‌ای جز ضررهای مالی و جانی در پی نداشت[14]. آری دوران رسالت آن حضرت این طور می‌گذشت و زندگی ایشان زنجیری بود که حلقه‌های بلا و مصیبت آن را تشکیل می‌داد، اما در برابر مشکلاتی که در راه خدا به او می‌رسید، سست و زبون نگردید؛ بلکه استقامت می‌ورزید و به امید پاداش الهی تا دم مرگ تمام سختیها و مشکلات را تحمل می‌نمود.[15]
پیامبر خدا در مواقع متعددی با مشکلات و مصیبتهایی مواجه شد که سختی آنها به ذهن کسی نمی‌گنجد. مشکلات و مصیبتها به اندازة ارزش و مقام رسالتی بود که ایشان بر عهده داشت و بر اثر تحمل چنین مشکلات و مصیبتهایی بود که به مقام و منزلتی والا نزد پروردگارش نائل گردید؛ چرا که او نسبت به قوم خود مهربان بود و نمی‌خواست که قومش به عذابهایی گرفتار شوند که ملتهای پیشین به آن مبتلا شده بودند و شکیبایی می‌نمود تا برای دعوتگرن و مصلحان الگو باشد[16]. پس وقتی که رسول خدا از اذیت و آزار مجرمان در امان نماند و با بزرگ‌ترین مصیبتها مواجه گردید، داعیان نیز مورد اذیت و آزار قرار خواهند گرفت و سنت و قانون الهی در مورد دعوتها چنین است؛ چنانکه از ابوسعید بن ابی وقاص رضی الله عنه   روایت است که از رسول خدا پرسید: بیش از همه چه کسانی به بلا و مصیبت گرفتار می‌آیند؟ فرمود: «پیامبران، سپس کسانی که بیش از دیگران با پیامبران مشابهت دارند و سپس کسانی که بعد از آنها باشند و هر کس برحسب دینداری و مقام و منزلت معنوی خود به مصیبت و بلا گرفتار می‌شود و هر چند از نظر ایمان قوی‌تر باشد، مصیبت و بلای او به همان اندازه سخت‌تر خواهد بود و بنده همچنان به بلا و مصیبت گرفتار می‌شود تا اینکه چنان روی زمین راه می‌رود که هیچ گناهی برای او باقی نمی‌ماند.
آرزوی مرگ آخرین تهمت دشمنان به پیامبر اکرم(ص) بود، ابراز کرد: هنگامی که دشمنان دیدند دیگر راهی برای تهمت زدن به پیامبر ندارند آرزوی مرگ ایشان را کردند.
 خداوند به پیامبر اسلام (ص) می‌فرماید به این افراد بگویید انتظار مرگ من و مومنان را می‌کشید؟، با مردن مومنان مشکلی حل‌نشده بلکه گناهان شما بیشتر می‌شود.

 در برابر معجزه ى بزرگ پیامبر(ص) گیج و مبهوت گشته بود و تلاششان این بود که آن را به گونه اى توجیه کنند که ارتباطى به جهان غیب و آموزش الهى نداشته باشد؛ برخی آن را دروغ و برخی بر اساس کتب پیشینیان و برخی تراوشات فکری او می دانستند. اما قرآن به ردّ این اندیشه پرداخته و به امی بودن پیامبر(ص) اشاره می کند که پیامبری که درس نخوانده و قبل از بعثت قدرت بیان چنین مطالبی نداشته ممکن نیست قرآن تراوش فکری او یا برگرفته از کتب پیشینیان باشد.

پاسخ تفصیلی: جامعه ى «اُمّى» و درس نخوانده ى عرب جاهلى، در برابر معجزهى بزرگ پیامبر(صلى اللهعلیه وآله) (قرآن) شگفت زده شده و گیج و مبهوت گشته بود، و هرگز باور نمى کرد که به فردى از آنان از جانب خدا، کتاب با عظمتى وحى گردد که به مردم بیم و نوید دهد، چنان که قرآناز آنان نقل مى کند.
«اَکانَ لِلنّاسِ عَجَباً اَنْ اَوْحَیْنا اِلى رَجُل مِنْهُمْ اَنْ اَنْذِرِ النّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا اَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْق عِنْدَ رَبِّهِمْ…».(۱)
(آیا براى مردم مایه ى شگفتى است که به یکى از آنها وحى فرستادیم که مردم را بیم، و افراد با ایمانرا بشارت دهد که براى آنها نزد پروردگارشان سابقه نیکو ویا منزلت نیک است).
تلاش عرب جاهلى این بود که معجزهى قرون و اعصار (قرآن) را به گونه اى توجیه کنند که ارتباطى به جهان غیب و آموزش الهى نداشته باشد و در این مورد به تفسیرهایى پرداخته اند که در محل خود خواهد آمد.
یکى از پندارهاى خام آنان در باره قرآناین بود که آیات، ذیل آن را بیان مى کند:
«وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا اِنْ هذا اِلاّ اِفْکٌ افْتَریهُ وَ اَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاوُوا ظُلْماً وَ زُوراً».(۲)
(گروه کافر گفتند که این قرآندروغى بیش نیست که به دروغآن را به خدابسته است و گروهى او را در این کار یارى کرده اند حقّاً که سخن بى اساس و ناروایى گفته اند).
«وَ قالُوا اَساطِیرُ الاَوَّلینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلى عَلَیْهِ بُکْرَهً وَ اَصِیلاً».(۳)
(گفتند: قرآنافسانه هاى پیشینیان است که آنها را نوشته (و یا براى او نوشته اند) و این داستانها صبح و شام بر او القا مى گردد).
در این آیات دو نوع تهمت به پیامبر زده شده است:
۱ـ این کتاب از آن خدانبوده، و افترایى است که به او بسته شده، و او در تنظیم آن در برخى قسمتها از دیگران کمک گرفته است «اِنْ هذا اِلاّ اِفْکٌ افْتَریهُ وَ اَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ».
۲ـ این کتاب را از روى کتاب هاى پیشینیان نوشته است و مطالب آن صبح و شام بر او القا مى گردد.
این آیات و همچنین آیات مشابه، حاکى است که برخى از مشرکان مکّه تلاش مى نمودند که قرآن را تراوش فکر پیامبر(صلى اللهعلیه وآله) قلمداد کنند و به دیگران القا کنند که او به کمک گروهى (لابد پری ها و کاهنان) دست به تالیف آن زده است و یا آن را مجموعه اى بدانند که از روى عهدین و غیره تنظیم شده است.
در چنین شرایطى قرآنبه تکذیب این نسبت پرداخته و به طور اجمال مى فرماید:
«قُلْ اَنْزَلَهُ الَّذی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّمواتِ وَ الاَرْضِ اِنَّهُ کانَ غَفُوراً رَحیماً» .(۴)
(بگو قرآنرا آن کسى فرو فرستاده که از نهان آسمانها و زمین آگاه است. او آمرزنده و مهربان مى باشد).
قرآن در سورهعنکبوت به طور تفصیل به ردّ این اندیشه پرداخته و با لحن قاطع مى گوید: «تو اى پیامبر تا نزول وحى هرگز نه کتابى مى خواندى و نه خطّى مى نوشتى در این صورت چگونه مى توان گفت که این کتاب تراوش فکر تو است، یا آن را از کتاب هاى پیشینیان نوشته اى»، چنانکه مى فرماید:
«وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتاب وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ اِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ».(۵)
(تو هرگز [از دوران کودکى تا لحظه نزول وحى] نه کتابى را مى خواندى و نه با دست چیزى را مى نوشتى، [زیرا اهل خواندن و نوشتن نبودى] در این صورت باطل گرایان در کتاب تو به شک مى افتادند ( و آن را محصول تراوش فکر تو و یا نگارش از کتاب هاى پیشینیان مى انگاشتند).
کافران عصر حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم به وی تهمت جنون می‌زدند.
او لم یتفکروا ما بصاحبهم من جنة... «آیا فکر نکردند که همنشین آنها (پیامبر) هیچ گونه (اثری از) جنون ندارد؟! (پس چگونه چنین نسبت ناروایی به او می‌ دهند؟! ) او فقط بیم دهنده آشکاری است (که مردم را متوجه وظایفشان می‌ سازد).»

[۱]

[۲]


وقالوا یـایها الذی نزل علیه الذکر انک لمجنون. «و گفتند: «ای کسی که «ذکر» (قرآن) بر او نازل شده، مسلما تو دیوانه ‌ای.» 

[۳]


‌ام یقولون به جنة... «یا می‌ گویند او دیوانه است؟! ولی او حق را برای آنان آورده اما بیشترشان از حق کراهت دارند (و گریزانند).»

[۴]


افتری علی الله کذبـا‌ام به جنة..... «آیا او بر خدا دروغ بسته یا به نوعی جنون گرفتار است؟! » (چنین نیست)، بلکه کسانی که به آخرت ایمان نمی‌ آورند، در عذاب و گمراهی دوری هستند (و نشانه گمراهی آنها همین انکار شدید است).»

[۵]

[۶]


. تتفکروا ما بصاحبکم من جنة... «....سپس بیندیشید این دوست و همنشین شما (محمد) هیچ گونه جنونی ندارد او فقط بیم دهنده شما در برابر عذاب شدید (الهی) است!»

[۷]


ویقولون ائنا لتارکوا ءالهتنا لشاعر مجنون. «و پیوسته می‌ گفتند: «آیا ما معبودان خود را بخاطر شاعری دیوانه رها کنیم.»

[۸]


. وقالوا معلم مجنون. «سپس از او روی گردان شدند و گفتند: «او تعلیم یافته ‌ای دیوانه است!» 

[۹]


کذلک ما اتی الذین من قبلهم من رسول الا قالوا ساحر او مجنون• اتواصوا به بل هم قوم طاغون• فتول عنهم فما انت بملوم. «این گونه است که هیچ پیامبری قبل از اینها بسوی قومی فرستاده نشد مگر اینکه گفتند: «او ساحر است یا دیوانه!» • آیا یکدیگر را به آن سفارش می‌ کردند (که همه چنین تهمتی بزنند)؟! نه، بلکه آنها قومی طغیانگرند. • حال که چنین است از آنها روی بگردان که هرگز در خور ملامت نخواهی بود.» 

[۱۰]


فذکر فما انت بنعمت ربک بکاهن ولا مجنون. «پس تذکر ده، که به لطف پروردگارت تو کاهن و مجنون نیستی.» 

[۱۱]

[۱۲]


ما انت بنعمة ربک بمجنون. «که به نعمت پروردگارت تو مجنون نیستی.» 

[۱۳]


وان یکاد الذین کفروا... ویقولون انه لمجنون. «نزدیک است کافران هنگامی که آیات قرآن را می‌ شنوند با چشم زخم خود تو را از بین ببرند، و می‌ گویند: «او دیوانه است.» 

[۱۴]


وما صاحبکم بمجنون. «و مصاحب شما (پیامبر) دیوانه نیست.»
گاهی نیز برای خنثی کردن تأثیر حرف‌های پیامبر(ص)، نسبت جنون به آن حضرت می‌دادند تا به این وسیله، مردم را از پیرامون آن حضرت پراکنده کنند. به این مطلب در آیه 6، سوره حجر، اشاره شده است: (و قالوا یا ایّها الذی نزل علیه الذّکر انّک لمجنون)؛ و گفتند: ای کسی که ذکر (قرآن) بر تو نازل شده! مسلماً تو دیوانه‌ای.
وقتی مخالفین دیدند که با استهزا و نسبت‌های ناروا، کاری از پیش نمی‌برند، به فکر مجادله افتادند و سعی کردند تا مطالبی باطل به مردم القا کنند و ذهن آنان را از سخنان پوچ پرکنند و دیگر جایی برای پذیرش سخن حق پیامبر در آن باقی نماند؛ مثلاً می‌گفتند: امکان ندارد که به انسانی، از طرف خدا وحی شود؛ زیرا اگر این کار شدنی بود، باید به ما هم که انسان هستیم، وحی می‌شد. پس ادعای پیامبر، مبنی بر وحی از طرف خدا، کذب و دروغ است. کافران می‌گفتند: اگر خدا می‌خواست پیامبری بفرستد، باید فرشته‌ای را مأمور این کار می‌کرد. گاهی آنان می‌گفتند: این چگونه پیامبری است که در بازار راه می‌رود، غذا می‌خورد؟! چرا فرشته‌ای بر او نازل نمی‌شود تا به او کمک کند و یا چرا گنج و باغ‌های سرسبز ندارد؟ البته همة این سخنان از باب استبعاد است و تنها عده‌ای از مردم که قدرت استدلال ندارند، تسلیم چنین سخنان پوچی می‌شوند.[7]
4. تطمیع و تهدید
تطمیع و تهدید پیامبر یا پیروان آن حضرت نیز روش دیگر کافران بود تا بدین گونه جلوی نشر آیین اسلام را بگیرند و اگر باز هم موفق نمی‌شدند، آن‌گاه با عملی کردن تهدیدهای خود، دست به جنگ با پیامبر(ص)می‌زدند. تاریخ صدر اسلام نمونه‌های فراوانی از این شیوة کفّار را ثبت کرده است.[8]
5. تبعید
برخی آیات مانند: (الا تقاتلون قوماً نکثوا ایمانهم و همّوا باخراج الرّسول و...)[9] خبر از توطئة دیگر مشرکین می‌دهد که تصمیم گرفتند پیامبر اکرم(ص)را از مکه اخراج کنند و به عبارت دیگر، آن حضرت را تبعید نمایند که البته این تصمیم شوم خود را عملی هم کردند.
6. تحمیل جنگ
جنگ‌های پیامبر اکرم(ص)
جنگ و جهاد در فرهنگ قرآن، بار ارزشی مثبتی دارد. جهاد، به معنای تقویت حق و تضعیف باطل و اقامة حق و دفع باطل است. ممکن است این سؤال به ذهن آید که: چرا پیامبر اکرم(ص)با اینکه «رحمة للعالمین» است، با دشمنانش به جنگ پرداخت؟
پاسخ این است که: وقتی پیامبراکرم(ص) دعوت خود را مطرح کرد و مردم را به توحید و خدا پرستی و اجتناب از شرک فراخواند، به طور طبیعی مردم به دو گروه تقسیم شدند: عده‌ای دعوتش را پذیرفتند و مسلمان شدند و عده‌ای در برابرش صف کشیدند و به عناد و دشمنی پرداخته، دعوتش را رد کردند.
وقتی هدف‌ها و راه‌ها از هم جدا شوند، امید بازگشت و رجوع از بین می‌رود و راه وحدت و هماهنگی بسته ‌می‌شود. اسلام مکتبی زنده و جهانی است که اصلاح نظامات اجتماعی و اقتصادی دنیا را به شیوة خاصّی دنبال می‌کند. اسلام مانند مکاتب دیگر در چارچوب جامعه و نژاد محصور نیست؛ بلکه برای عموم جهانیان است و مسلمانان به پیروی از تعالیم اسلام، وظیفه دارند در راه نجات توده‌های محروم و ستمدیده، استقرار صلح و عدالت، و آشنا شدن مردم جهان با برنامه‌های زندگی بکوشند.
مجاهدین اسلام در صدد آن نیستند که از راه جهاد، دست به کشور گشایی بزنند و یا حکومتی را سرنگون و حکومتی مثل آن یا بدتر از آن را ایجاد کنند؛ بلکه جهاد، تلاش بشر دوستانه و بی‌شائبه‌ای است که در راه خدا و تکامل انسان‌ها و نجات توده‌ای ضعیف انجام می‌یابد تا فتنه‌ها زدوده و صلح عمومی برقرار شود: )و قاتلوهم حتّی لاتکون فتنة([10] ؛ و با آنها پیکار کنید تا فتنه (بت پرستی و سلب آزادی از مردم) باقی نماند.
فطرت انسان حکم می‌کند که علف‌های هرزه و عضوهای فاسد اجتماع باید قطع شود تا زمینه برای نجات و سعادت توده‌های محروم فراهم آید.
اهمیت جنگ و جهاد در اسلام
در آیین اسلام، جنگ به عنوان یک هدف مطرح نیست؛ بلکه برای جلوگیری از تجاوزها و ستمگری‌ها و نیز باز شدن راه برای سعادت انسان‌های شایسته، «جهاد» آخرین وسیله است. قرآن در این باره می‌فرماید: )و لو لا دفع الله النّاس بعضهم ببعض لفسدت الارض([11]؛ اگر خدا برخی از مردم را به وسیلة برخی دیگر دفع نمی‌کرد، زمین تباه و فاسد می‌شد.
پس در بینش اسلامی، «جهاد» به منظور از بین بردن فساد و تباهی و محو مفسدان تشریع شده است؛ آنها که بر سر راه سعادت انسان‌های بی‌شماری نشسته و اجازة پیروی از حق را به آنها نمی‌دهند. همان گونه که جرّاح، عضو فاسد بدن را قطع می‌کند، تا بیماری به سایر اعضا سرایت نکند، پیامبر نیز به دستور خدا مأموریت دارد تا با طاغوت‌هایی که بر سر راه دعوت اسلامی، مانع ایجاد کرده‌اند و نمی‌گذارند عقاید حقّة توحیدی گسترش یابد، مبارزه کند و زنجیر بردگی و بندگی را از دست و پای مردم بی‌شمار باز کند و آنها بتوانند راه خود را با آزادی عمل طی کنند.
نظر خاورشناسان دربارة جنگ های پیامبر(ص)
حال که با انگیزة پیامبراکرم(ص) در جنگ‌هایش آشنا شدیم، بهتر است نظری به گفته‌های مستشرقان و خاورشناسان مغرض و کینه‌توز کنیم تا با مراجعه به تاریخ، دروغ‌های آنها بیش از پیش روشن شود.
گوستاولوبون، دانشمند فرانسوی، می‌گوید: پیشرفت سریع قرآن موجب شد تا مورخانی که با اسلام دشمنی می‌ورزند، این پیشرفت را معلول دو چیز بدانند: یکی، آزادی‌هایی که در این دین موجود است و دیگر، زور شمشیر. ولی باید دانست که این نسبت‌های ناروا، پایه و اساس صحیحی ندارد؛ زیرا هر کسی قرآن را بخواند، به خوبی می‌بیند که همان سخت‌گیری‌هایی که در ادیان دیگر دیده شده، در این دین نیز موجود است و موضوع تعدّد زوجات نیز برای ملت‌های مسلمانی که پیش از ظهور اسلام در میان آنها رایج بوده است، چیز تازه‌ای نبود تا موجب جلب نظر آنان به این دین و پذیرش آن شود.
اما اینکه آزادی عمل در اسلام، باعث جذب پیروان اسلام شده، دانشمند نامی؛ مسیو «بیل» چندین سال قبل از این، به خوبی به آن پاسخ داده است. وی پس از اینکه ثابت کرده که آنچه پیغمبر اسلام بدان دستور داده و پیروان خود را پایبند کرده (مانند : روزه، جلوگیری از باده‌گساری، و دیگر دستورهای اخلاقی) به مراتب سخت‌تر از دستورهای عیسویان است. وی آن‌گاه چنین گفته است: با این حال، کمال اشتباه و نادانی است اگر کسی بپندارد که پیشرفت برق‌آسا و سریع اسلام در اطراف جهان، بدین جهت بوده که اسلام کارهای دشوار و رفتار نیک را از دوش پیروان خود برداشته و به آنها در انجام کارهای زشت، آزادی عمل داده است. مسیو «هوتینجر» فهرست کاملی از اخلاق کریمه و آداب پسندیده‌ای را که در دین اسلام موجود است، تدوین نموده است و صرف نظر از طرفداری از اسلام، به راستی این فهرست شامل آخرین دستورهایی است که می‌توان برای تهذیب اخلاق و جلوگیری از رفتارهای ناپسند یک انسان، تدوین کرد.
، اما از نخستین روزهای دعوت علنی بار سنگین بلا و مشقت و رنج را بر دوش گرفت و از سوی بی‌ خردان قریش، مورد اذیت و آزار فراوانی قرار گرفت، به طوری که هر گاه از کنار مجالس آنان می‌گذشت او را مسخره می‌ کردند و می‌ گفتند: این پسر ابی کبشه است که از آسمان با او سخن گفته می‌ شود و هم چنین یکی از آنان وقتی از کنار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) گذشت با تمسخر می‌ گفت: امروز از آسمان برایت سخنی نازل نشده است؟!(8) آزار و اذیت قریش روز به روز بیشتر می شد‏ تا این که قرآن نازل می شود و می فرماید: «وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ‏ ‏فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ‏».(9) «و ما می دانیم که سینه‌ ات از آن چه می گویند ، تنگ می شود (و از استهزاء و استهانت و الفاظ شرک آلودشان دلت به هم می آید) پس (به هنگام هجوم ناراحتی ها و اندوه ها متوسّل به تسبیح و تقدیس خدا شو و زبان) به حمد و ثنای پروردگارت بگشای و از زمره‌ سجده‌ کنندگان (و نمازگزاران) باش».

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.