دل تکانی-مرحم-زمین

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

دل تکانی-مرحم-زمین

۱۴۹ بازديد


غزلی گوی که از آن بنشیند بر دل

خوش نشینی بکند آن غزلت بر فکر

غزلی گوی که نامی زجهان هم آید

هم جهانو هم تفکر زآنی آید

غزلی تا خود خود از آن شناسی آید

خودشناسی زبرش خود خود شکنی بر آید

غزل اینست که خط تفکر بشوی

خود دگر مثنوی غزلها بشوی

غزل یا مثنوی یا دوبیتی فرمی

آنچنان وزن بریز تا موزون شود شعرت را

شعربگو تا خود از آن شعر غزل آید برون

ماحصل شمع غزل شعر فروزان بشوی

خود به شعری بزنی موج به دریا فکنی

این غزل نقطه ندارد به ایست تا سر خط

هم غزلهای دگر شعر دگر بر هم بزنی

-----------------------------

الا دل دل کنان دل بدست آی

که دل دست آوردن بیرزد زشکستن مهربانی باز

به خود مرحم بشو تا مرحمی شی

بخود دانش بیفروز تا دانشگری باز

نیاموزد کسی که در خودش رفت

خود از خود بیرون بیا تا آید از هم

به مهرورزی بکوشا تا نسیم مهربانی هی کند باز

که آرد از آن شعر خوش انگیز بهاران

-----------------------------

نمیدانم جاذبه زمین افتادن ماست

یا که سیب افتاد در جاذبه باز

نمیدانم هبوط از سیب بود یا که گندم

بکارد گندمی تا بر برانیم تا همانجا

اگر جاذبه افتادن از آن

چه بهتر خوشه گندم برانیم تا به آنجا

ندارد آیا هبوط بدتر زآهن

زآهن بدتر از زمین یا جای دیگر

ولیکن بهتر آنی که به بالا

نه آید خود زپایین از به بالا

هر آنچه رشد داد بذر محبت

چه بذریست انسان درون گرد آهن

به آهن گر بیفتد جان آدم

به آهن آدمی ماند آدم

----------------------------

حسام الدین شفیعیان

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.