قصه شاپری-نقطه ها

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

قصه شاپری-نقطه ها

۱۸۱ بازديد


شاپری قصه دلش تنگ شده

در ورای دل قصه کمی حرف شده

راوی از غصه برایش پری از دیو شده

آخر قصه دگر شهر آن کاغذ بود زدو سنگ بر کلاغی که دلش تنگ شده

شاعر-حسام الدین شفیعیان

/نقطه ها/

شهر خوابیده من مجنون زده باز بیدارم

شب قصه شدو من هنوز بیدارم

توی دنیای خودم سخت زخود میگذرد

من از این درگذری ها به صبح بیدارم

شب قصه ی نامفهومیست که به صبحش زده نامعلومیست

شب قصه ی بالو پر غمگین دارد

وسط شعر دو نقطه تب سنگین دارد

شب قصه ی شوریدگی از باختن صبح

تا به دروازه خوشبختی به خوابیدن صبح

شب ملولم چو پریزادیو من در تب تو

من نمی گویمو تو گفتن تو

وسط شهر یکی داد زخفتن میداد

لالایی نامفهومی زمردن میداد

سر چهارره یکی داد بلندی میزد

توی تب های تپیدن یه نفر گل میزد

توی روزنامه فردا همی امروز بود

فردا زفردایی دگر پیروز بود

شایدم نقطه زجمله زده باز شیدایی

واژه ای که میبرد جمله ها را ویرانی

تلخ تر از قهوه ی تلخی شده بود این قصه

دوز آن چند به اسپرسویی بازم خسته

دگر از فنجانت قهوه از شعر نگفتن دارد

تلخی آن دو بیتی شنفتن دارد

ته فال تو زدم بد زده بود بر شعرم

گفتم دوباره بخوری از مردن

خوردمو زنده شدم گرچه که مردم زغمت

شعر را بر دار قالی زدمو طرح شدم تا به دلت

من خسته زمنی که شدش بی من از این

من ببردم که منی میبرد از خفتن من

خواب در رگ های قاصدک های ذهنی خسته

ساز غم میزند اینبار مردی خسته

شده ام شعر برایت که مرحم بشوم زخم شد بر تن کاغذ که بد زخم بشوم

شوریدگی از شعر دگر میباید من ببردم غزلی که به مردن دارد

آخر بازی از این کاغذو کاغذ بازی مشق شب شعر غزلو سه خط کاغذ بی خط رنگی

رنگ زد واژه ای که زنگی داشت،زنگ آن در به دری شهر قصه ماتم داشت

توی این حالو هوای دل من تب میزاشت شهر قصه کمی تب میزاشت

گفته بودم غزلم را به آتش سوزان

غزلی شو دگر شعله به آتش شوران

شور شد هم غزلم از پی شوری خسته

خود تکاندم که دیدم شدم باز خسته

خستگی تب مفرد زماضی بعید حال بعیدو قبل بعیدو روزها مدید از بودن

هجایای خسته که بلند خوانی ندارد ای عزیز تشدید مکرر ندارد که عزیز

تو بخوان هم غزلم هم دو سه بیتی اثرم تا ببینی که زغم تار زحال غزلم

دروازه ی آرزوهایی خفته شهر خفته غزلم خفته ز خطی خفته

من از این شعر برایت رودی به دریا بزنم

دریا موجو من ساحل از آن صخره ز درد خود خسته

برای شعر مرحم شایدم زخمی ز آن در هم

نقطه ها را فراموش نکن خط اول تولد کلمه از رسیدن به شعری بود کوتاه از زندگی با نقطه

شاعر-حسام الدین شفیعیان



تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.