هیتلر-بخش8-زندگینامه

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

هیتلر-بخش8-زندگینامه

۳۹۱ بازديد


هیتلر بیمناک بود که حمله نظامی به لهستان ممکن است منجر به یک جنگ زودهنگام با بریتانیا شود.[۲۵۳][۲۵۴] یواخیم فون ریبنتروپ، وزیر خارجه و سفیر سابق آلمان در لندن، به او اطمینان داد که نه بریتانیا و نه فرانسه قصدی جهت عمل به تعهداتشان با لهستان ندارند.[۲۵۵][۲۵۶] نتیجتاً، هیتلر در ۲۲ اوت ۱۹۳۹ دستور بسیج نیروها علیه لهستان را صادر کرد.[۲۵۷]

نقشه حمایت ضمنی شوروی را نیاز داشت[۲۵۸] و معاهده عدم تعرض مولوتوف–ریبنتروپ میان اتحاد شوروی و آلمان شامل یک توافق سری جهت تقسیم لهستان میان دو کشور بود.[۲۵۹] برخلاف پیشگویی ریبنتروپ مبنی بر اینکه بریتانیا روابط خود با لهستانی‌ها را قطع خواهد کرد، آن‌ها در ۲۵ اوت ۱۹۳۹ با لهستان یک پیمان اتحاد نظامی به امضا رساندند. این، در کنار خبری از ایتالیا مبنی بر اینکه موسولینی به اتحاد فولاد عمل نخواهد کرد، باعث شد هیتلر برنامه حمله را از ۲۵ اوت به ۱ سپتامبر، هفت روز، به تأخیر اندازد.[۲۶۰] هیتلر در ۲۵ اوت تلاش کرد با پیشنهاد پیمان عدم تعرض به بریتانیا، آن‌ها را به کشوری بی‌طرف تبدیل کند اما ناموفق ماند؛ او سپس ریبنتروپ را بر آن داشت که پیشنهاد صلحی لحظه آخری ارائه کند تا تقصیر آغاز جنگِ قریب‌الوقوع را به گردن بریتانیا و لهستان اندازد.[۲۶۱][۲۶۲]


 
در اول سپتامبر ۱۹۳۹، آلمان به بهانه مخالفت لهستان با بازگشت شهر آزاد دانتسیگ به آلمان و ممانعت از دسترسی آلمان به جاده‌های کریدور لهستان که آلمان بعد از عهدنامه ورسای آن را از دست داده بود، به غرب لهستان حمله کرد.[۲۶۳] در جواب، بریتانیا و فرانسه به تاریخ ۳ سپتامبر به آلمان اعلان جنگ دادند؛ این هیتلر را متعجب کرد و باعث شد او با عصبانیت از ریبنتروپ سؤال کند «حالا چی؟»[۲۶۴] علی‌رغم این، فرانسه و بریتانیا به محض اعلان جنگ دست به اقدامی نزدند و نیروهای شوروی روز هفدهم سپتامبر به شرق لهستان یورش بردند.[۲۶۵]

بعد از سقوط لهستان نوبت جنگ تصنعی، نامی که خبرنگاران در آن زمان به آن دادند، بود. هیتلر دو گاولایترِ[و ۷۹] شمال غرب لهستان، آلبرت فورستر در رایشگاو دانتسیگ-وست پروس[و ۸۰] و آرتور گرایزر در رایشگاو فارتلند،[و ۸۱] دستور داد منطقه تحت کنترل خود را آلمانی‌سازی کنند، بدون هیچ شفافیتی مبنی اینکه این دستور چگونه به انجام برسد.[۲۶۶] در منطقه فورستر، جمعیت لهستانی فقط باید فرمی را امضا می‌کردند که بر اساس آن، آن‌ها دارای خون آلمانی هستند.[۲۶۷] در مقابل، گرایزر با هیملر موافق بود و به پاکسازی قومی لهستانی‌ها متوسل شد. گرایزر اندکی بعد انتقاد کرد که فورستر اجازه داده‌است هزاران لهستانی به عنوان «آلمانی‌نژاد» پذیرفته شوند و این «خلوص نژادی» آلمانی‌ها را در معرض خطر قرار داده‌است.[۲۶۶] هیتلر در موضوع دخالت نکرد. عدم ورود او این مسئله باعث شد بعداً تئوری «عمل به سمت پیشوا» را مطرح کنند که بر مبنای آن، هیتلر دستور مبهم صادر می‌کرد و انتظار داشت زیردستانش به شیوه خودشان آن را به سرانجام برسانند.[۲۶۸][۲۶۹]

اختلاف دیگری هم که به وجود آمد و آن بین یک گروه به نمایندگی هاینریش هیملر و گرایزر که موافق پاکسازی قومی لهستانی‌ها بودند و گروهی دیگر به نمایندگی گورینگ و هانتس فرانک (فرماندار لهستان اشغالی) که طرفدار تبدیل لهستان به «انبار غله» رایش بودند، بود.[۲۷۰] در نهایت، به تاریخ ۱۲ فوریه ۱۹۴۰ موضوع به نفع گروه گورینگ–فرانک خاتمه یافت و به اخراج دسته‌جمعی که از نظر اقتصادی مشکل‌ساز بود، پایان داد.[۲۷۰] در ۱۵ مه ۱۹۴۰، هیملر تفهیم‌نامه‌ای با عنوان «تفکراتی اندر رفتار با جمعیت بیگانه شرق» صادر کرد که در آن به بیرون راندن همه جمعیت یهودی اروپا به آفریقا و تبدیل جمعیت لهستانی به «طبقه‌ای کارگر و بدون رهبر» پرداخته بود.[۲۷۰] هیتلر، ضمن چشم‌پوشی از گورینگ و فرانک، نظرات هیملر را «خوب و صحیح» دانست[۲۷۰] و سیاست هیملر–گرایزر را در لهستان اجرا کرد.


 
در ۹ آوریل، نیروهای آلمان به دانمارک و نروژ حمله کردند. در همان روز هیتلر ظهور رایش بزرگ ژرمنی،[و ۸۲] چشم‌اندازی که در آن ملل ژرمن‌تبار اروپا شامل هلندی‌ها، فلاندری‌ها و اسکاندیناویایی‌ها تحت رهبری آلمانی‌ها یک امپراتوری با «نژادی خالص» را ساخته‌اند، را اعلام کرد.[۲۷۱] در مه ۱۹۴۰، آلمان به فرانسه حمله و لوگزامبورگ، هلند و بلژیک را هم فتح کرد. این فتوحات موسولینی را در ۱۰ ژوئن بر آن داشت که با هیتلر متحد شود. در ۲۲ ژوئن، آلمان و فرانسه پیمانی جهت ترک مخاصمه به امضا رساندند.[۲۷۲] بنا به کرشاو، محبوبیت هیتلر در آلمان—و حمایت‌ها از جنگ—بعد از بازگشت او از پاریس به برلین در ۶ ژوئیه به اوج خود رسید.[۲۷۳] بعد از پیروزی‌های غیرقابل انتظار و تند و تیز، هیتلر ۱۲ ژنرال را به درجه فیلد مارشال ترفیع داد.[۲۷۴][۲۷۵]

بریتانیا که مجبور شده بود نیروهای مسلح خود را از فرانسه خارج کند،[۲۷۶] به همراه دیگر ممالک مشترک‌المنافع به جنگیدن در نبرد آتلانتیک ادامه داد. بعد از اینکه نخست‌وزیر جدید بریتانیا، وینستون چرچیل، پیشنهاد صلح را رد کرد، هیتلر دستورهایی مبنی بر حمله به پایگاه‌های نیروی هوایی بریتانیا و ایستگاه‌های راداری جنوب شرق انگلیس صادر کرد. در ۷ سپتامبر، حملات هوایی نظام‌مند شبانه به لندن آغاز شد. لوفت‌وافه اما موفق نشد نیروی هوایی بریتانیا را در نبردی که به نبرد بریتانیا معروف شد، شکست دهد.[۲۷۷] تا پایان سپتامبر، هیتلر بدان نتیجه رسید که برتری هوایی جهت حمله به بریتانیا قابل کسب نیست و نتیجتاً، دستور به تأخیر عملیات شیر دریایی داد. حملات هوایی شبانه به شهرهای بریتانیا، از جمله لندن، پلیموث و کاونتری تشدید شد و تا ماه‌ها ادامه پیدا کرد.[۲۷۸]

در ۲۷ سپتامبر ۱۹۴۰، پیمان سه‌جانبه در برلین میان سابورو کوروسو[و ۸۳] از امپراتوری ژاپن، هیتلر و وزیر خارجه ایتالیا چیانو به امضا رسید[۲۷۹] و بعداً گسترش پیدا کرد تا مجارستان، رومانی و بلغارستان را هم شامل شود؛ نتیجتاً، نیروهای محور شکل گرفتند. تلاش هیتلر جهت قانع‌کردن شوروی جهت پیوستن به جناح ضد بریتانیایی بعد از مذاکرات بی‌نتیجه ماه نوامبر میان هیتلر و مولوتوف در برلین، با شکست مواجه شد؛ پس آن، او دستور داد آماده‌سازی‌های لازم جهت حمله به شوروی انجام شود.[۲۸۰]

در اوایل ۱۹۴۱، قوای مسلح آلمان به شمال آفریقا، بالکان و خاورمیانه اعزام شدند. در فوریه، به لیبی رسیدند تا حضور ایتالیا در آن منطقه را تقویت کنند. در آوریل، هیتلر دستور داد به یوگسلاوی حمله شود و اندکی بعد هم حمله به یونان انجام شد.[۲۸۱] در مه، نیروهای آلمان به عراق اعزام شدند تا از شورشی‌های عراقی علیه بریتانیا حمایت و به کرت حمله کنند.[۲۸۲]


 
در مسیر شکست

در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱، ضمن نقض عهدنامه مولوتوف–ریبنتروپ، بیش از ۳ میلیون نفر از سربازان قدرت‌های محور به شوروی حمله کردند.[۲۸۳] این تهاجم (با اسم رمز عملیات بارباروسا) با هدف نابودی اتحاد جماهیر شوروی و تسخیر منابع طبیعی آن برای حملات بعدی علیه قدرت‌های غربی انجام پذیرفت.[۲۸۴][۲۸۵] در جریان حمله، مناطق وسیعی شامل جمهوری‌های بالتیک، بلاروس و غرب اوکراین، فتح شدند. تا اوایل اوت، نیروهای محور ۵۰۰ کیلومتر پیشروی کرده و در نبرد اسمولنسک پیروز شده بودند. هیتلر به گروه ارتش مرکز دستور داد موقتاً پیشروی به سمت مسکو را متوقف کرده و نیروهای زرهی خود را به محاصره لنینگراد و کی‌یف معطوف کند.[۲۸۶] ژنرال‌های هیتلر با این تغییر مخالفت کردند و این مسبب بحرانی بین رهبران ارتش شد.[۲۸۷][۲۸۸] این توقف به ارتش سرخ فرصت داد تا نیروهای تازه‌نفس ذخیره خود را بسیج کند؛ راسل استالفی، مورخ، این اتفاق را یکی از فاکتورهای مهم در شکست برنامه حمله به مسکو که در اکتبر ۱۹۴۱ ادامه پیدا کرد و در دسامبر همان سال به‌طور فاجعه‌باری به پایان رسید، به حساب می‌آورد.[۲۸۶] در جریان این بحران، هیتلر خود را به مقام فرماندهی عالی ارتش[و ۸۴] منصوب کرد.[۲۸۹]

در ۷ دسامبر ۱۹۴۱، ژاپن به پایگاه دریایی آمریکا در پرل هاربر، هاوایی، حمله کرد. چهار روز بعد از این اتفاق، هیتلر به ایالات متحده آمریکا اعلان جنگ داد.[۲۹۰] در ۱۸ دسامبر ۱۹۴۱، هیملر از هیتلر پرسید «با یهودیان روسیه چه کنیم؟» که هیتلر به او پاسخ داد «به عنوان پارتیزان نابودشان کنید.»[و ۸۵][۲۹۱] به گفته مورخ اسرائیلی یهودا بائر این نزدیک‌ترین چیز به یک دستور مستقیم از طرف هیتلر برای نسل‌کشی یهودیان در جریان هولوکاست است که تاریخ‌دانان در دست دارند.[۲۹۱]


 
در اواخر ۱۹۴۲، نیروهای آلمانی در نبرد دوم العلمین شکست خوردند[۲۹۲] که نقشه هیتلر برای تسخیر کانال سوئز و خاورمیانه را ناکام گذاشت. هیتلر که پیروزی‌های اولیه باعث شده بود پیش از حد به تخصص نظامی خود اعتماد کند، به مرور نسبت به فرماندهان عالی ارتش بی‌اعتماد شد و نتیجتاً، در برنامه‌ریزی‌های نظامی و تاکتیکی دخالت می‌کرد که پیامدهای منفی برای نیروهای نظامی آلمان به همراه آورد.[۲۹۳] مخالفت‌های چندباره او در دسامبر ۱۹۴۲ و ژانویه ۱۹۴۳ با عقب‌نشینی بعد از شکست در نبرد استالینگراد منجر به نابودی تقریباً کامل ارتش ششم شد. قدرت‌های محور بیش از ۲۰۰٬۰۰۰ کشته دادند و ۲۳۵٬۰۰۰ نفر از نیروهایشان هم به اسارت گرفته شدند.[۲۹۴] بعد از آن یک شکست استراتژیک سرنوشت‌ساز در نبرد کورسک اتفاق افتاد.[۲۹۵] ضمن رو به زوال رفتن وضعیت نظامی و اقتصادی آلمان و همچنین وضعیت سلامتی خود هیتلر، از این زمان به بعد دمدمی‌مزاجی در تصمیم‌گیری‌های نظامی او مشهود است.[۲۹۶]

بعد از حمله متفقین به سیسیل، ویکتور امانوئل سوم بعد از رای عدم‌اعتماد توسط شورای کبیر،[و ۸۶] بنیتو موسولینی را از قدرت برکنار کرد و مارشال پیترو بادولیو را به رهبری دولت منصوب کرد؛ دیری نپایید که بادولیو در برابر متفقین تسلیم شد.[۲۹۷] در جریان سال‌های ۱۹۴۳ و ۱۹۴۴، قوای مسلح شوروی به‌طور پیوسته نیروهای هیتلر را مجبور به عقب‌نشینی در جبهه شرقی کردند. در ۶ ژوئن ۱۹۴۴، متفقین غربی نیروهای خود را در عملیات اورلرد، یکی از عظیم‌ترین عملیات‌های آبی‌خاکی در تاریخ، در شمال فرانسه پیاده کردند.[۲۹۸] بسیاری از افسران آلمانی به این نتیجه رسیدند که شکست گریزناپذیر است و ادامه این روند با حکومت هیتلر می‌تواند به نابودی کامل کشورشان منجر شود.[۲۹۹]

 

مابین ۱۹۳۹ و ۱۹۴۵، نقشه‌های متعددی برای ترور هیتلر طرح شد که برخیشان تا حدی موفقیت‌آمیز بودند.[۳۰۰] معروف‌ترین توطئه، کودتای ۲۰ ژوئیه ۱۹۴۴، از داخل آلمان انجام شد و انگیزه آن تا اندازه‌ای از افزایش اطمینان به شکست آلمان سرچشمه می‌گرفت.[۳۰۱] قسمتی از عملیات والکوره آن بود که کلاوس فون اشتاوفنبرگ در یکی از مقرهای هیتلر، آشیانه گرگ[و ۸۷] در راشتنبورگ[و ۸۸] یک بمب کار بگذارد. هیتلر با خوش‌شانسی جان سالم به در برد زیرا هاینتس برنت[و ۸۹] کیفی که حاوی بمب بود را به پشت یک میز سنگین کنفرانس منتقل کرده بود و باعث شد از قدرت انفجار کاسته شود. آدولف هیتلر بعد از این توطئه انتقام سختی گرفت و بیش از ۴٬۹۰۰ نفر را اعدام کرد.[۳۰۲]

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.