هیتلر-بخش7-زندگینامه

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

هیتلر-بخش7-زندگینامه

۳۹۷ بازديد


هیتلر در ملاقاتی به تاریخ ۳ فوریه ۱۹۳۳ با رهبران نظامی آلمان، هدف نهایی سیاست خارجی خود را «فتح فضای حیاتی در شرق و آلمانی‌سازی بی‌رحمانه آن» اعلام کرد.[۲۰۱] در مارس، پرنس برنهارد ویلهلم فون بولو[و ۶۸] از دبیران وزارت امورخارجه بیانیه‌ای صادر کرد که شامل اهداف مهم سیاست خارجی آلمان بود: یکپارچگی با اتریش، برقراری مرزهای پیش از جنگ جهانی اول آلمان، رد محدودیت‌هایی که عهدنامه ورسای بر نیروهای نظامی آلمان اعمال کرده‌است، بازگشت مستعمرات آلمان در آفریقا و برقراری نفوذ آلمان در اروپای شرقی. هیتلر اهداف اعلام شده توسط بولو را متعادل یافت.[۲۰۲] در سخنرانی‌هایی که در این دوره انجام می‌داد، او عموماً از اهداف صلح‌آمیز سیاست‌هایش و آمادگی برای همکاری مطابق قراردادهای بین‌المللی صحبت می‌کرد.[۲۰۳] در نخستین نشست کابینه به تاریخ ۱۹۳۳، او هزینه‌های نظامی را نسبت به مخارج مربوط به کاهش بیکاری در اولویت قرار داد.[۲۰۴]

آلمان در اکتبر ۱۹۳۳ از جامعه ملل و کنفرانس جهانی خلع سلاح خارج شد.[۲۰۵] در ژانویه ۱۹۳۵، بیش از ۹۰٪ مردم ساکن زارلاند که توسط جامعه ملل اداره می‌شد، در رفراندومی رای به پیوستن به آلمان دادند.[۲۰۶] در مارس همان سال، هیتلر اعلام کرد که اعضای ورماخت به ۶۰۰٬۰۰۰ نفر افزایش خواهند یافت—شش برابر بیش از سقف محدودیت تعیین شده تحت عهدنامه ورسای—و نیروی هوایی آلمان (لوفت‌وافه)[و ۶۹] نیز تأسیس خواهد شد و نیروی دریایی (کریگسمارینه)[و ۷۰] هم توسعه پیدا خواهد کرد. بریتانیا، فرانسه، ایتالیا و جامعه ملل نقض عهدنامه توسط آلمان را محکوم کردند، اما به هیچ اقدامی جهت متوقف کردن آن متوسل نشدند.[۲۰۷][۲۰۸] در ۱۸ ژوئن، توافق‌نامه دریایی انگلیس و آلمان (AGNA) به امضا رسید که مطابق آن آلمان می‌توانست نیرویی دریایی خود را به نسبتی بیش از ۳۵ به ۱۰۰ در برابر نیروی دریایی بریتانیا، گسترش دهد. هیتلر که امضای این قرارداد را پیش‌زمینه‌ای بر اتحاد آلمان و انگلیس می‌دانست، آن روز «شادترین روز زندگی» خود لقب داد.[۲۰۹] برای امضای این توافق‌نامه با فرانسه و ایتالیا مشورت نشد و جامعه ملل مستقیماً نادیده گرفته شد؛ نتیجتاً عهدنامه ورسای در مسیر بی‌اهمیت شدن قرار گرفت.[۲۱۰]


آلمان در مارس ۱۹۳۶، ضمن نقض عهدنامه ورسای، منطقه غیرنظامی راینلند را اشغال کرد. هیتلر همچنین پس از دریافت درخواست کمک در ژوئیه ۱۹۳۶ از سوی ژنرال فرانکو، نیروهای نظامی آلمان را در حمایت از او وارد جنگ کرد. به‌طور همزمان، او به تلاش‌های خود جهت شکل‌دادن به اتحاد میان آلمان و انگلیس ادامه داد.[۲۱۱] در اوت ۱۹۳۶، در پی افزایش بحران اقتصادی که به دلیل تلاش‌ها جهت تجدید تسلیحاتی ایجاد شده بود، هیتلر به گورینگ دستور داد که «برنامه چهار ساله» را اجرا کند تا آلمان در طی چهار سال آینده برای جنگ آماده شود.[۲۱۲] مطابق پیش‌بینی این برنامه، یک جنگ تمام‌عیار میان بلشویسم یهودی و ناسیونال سوسیالیسم آلمانی قریب‌الوقوع بود که از نظر هیتلر، به تعهد کامل به تلاش‌ها جهت تجدید تسلیحاتی، صرف نظر از بهای اقتصادی آن، داشت.[۲۱۳]

کنت گالئاتسو چانو،[و ۷۱] وزیر خارجه دولت بنیتو موسولینی در ۲۵ اکتبر ۱۹۳۶ اتحاد آلمان و ایتالیا را اعلام کرد و در ۲۵ نوامبر، آلمان پیمان ضد کمینترن را با ژاپن به امضا رساند. بریتانیا، چین، ایتالیا و لهستان هم به امضای این عهدنامه دعوت شدند، اما تنها ایتالیا بود که در ۱۹۳۷ به آن پیوست. هیتلر دیگر از شکل‌دادن اتحادی با انگلیس صرف نظر کرده بود و «بی‌کفایتی» رهبران بریتانیا را سبب آن می‌دانست.[۲۱۴] او عصبانی بود که بریتانیا در موضوعاتی دخالت می‌کند که «در حوزه آلمانی» قرار دارند.[۲۱۴] در ملاقاتی در دفتر صدارت عظمای رایش با رهبران نظامی و وزرای امور خارجه، هیتلر یک مرتبه دیگر از هدف خود برای به دست آوردن فضای حیاتی[و ۷۲] برای مردم آلمان سخن به میان آورد. او دستور داد مقدمات جنگی در شرق فراهم شود که بتوان حداقل در ۱۹۳۸ و حداکثر در ۱۹۴۳ آن را آغاز کرد. قرار بود در صورت مرگ هیتلر، صورتجلسه آن ملاقات که یادداشت هوسباخ نام نهادندش، وصیت‌نامه سیاسی او به حساب آید.[۲۱۵] آدولف هیتلر احساس می‌کرد که افت شدید سطح رفاه در آلمان در نتیجه بحران اقتصادی، تنها می‌تواند از طریق یک حمله نظامی جهت تسخیر اتریش و چکسلواکی برطرف شود.[۲۱۶][۲۱۷] او در نظر داشت پیش از اینکه بریتانیا و فرانسه در مسابقه تسلیحاتی به صورت دائمی پیش افتند، به یک اقدام سریع متوسل شود.[۲۱۸] در اوایل ۱۹۳۸، در آغاز ماجرای بلومبرگ–فریچ، هیتلر نویرات را از وزارت خارجه مرخص کرد و خودش را هم به وزارت جنگ منصوب کرد؛[۲۱۲] نتیجتاً کنترل سیاست خارجی و نظامی را در دست و از همان تاریخ سیاستی خارجی که هدف نهایی‌اش جنگ بود، در پیش گرفت.[۲۱۹]

جنگ جهانی دوم

پیروزی‌های دیپلماتیک اولیه

اتحاد با ژاپن


 
در فوریه ۱۹۳۸، پس از توصیه وزیر خارجه تازه منصوب شده یواخیم فون ریبنتروپ[و ۷۳] که قویا به ژاپن تمایل داشت، هیتلر به اتحاد چین و آلمان که میان آلمان نازی و جمهوری چین منعقد شده بود پایان داد تا در عوض با امپراتوری ژاپن که قدرتمندتر و مدرن‌تر بود، وارد اتحاد جدیدی شود. در نتیجه این اتحاد، هیتلر مانچوکوئو و اشغال منچوری توسط ژاپن را به رسمیت شناخت و همچنین از ادعای آلمان بر مستعمرات سابق خود در اقیانوس آرام که در این زمان تحت کنترل ژاپن بودند، صرف نظر کرد.[۲۲۰] او دستور داد فروش سلاح به چین متوقف شود و همه افسران آلمانی که با ارتش چین همکاری می‌کردند را فراخواند.[۲۲۰] برای تلافی این عمل آلمانی‌ها، ژنرال چیانگ کای‌شک همه توافق‌های اقتصادی میان چین و آلمان را کنسل کرد و نتیجتاً، آلمان از بسیاری از مواد اولیه چینی محروم شد.[۲۲۱]

اتریش و چکسلواکی

در ۱۲ مارس ۱۹۳۸، هیتلر آنشلوس،[و ۷۴] یکپارچگی اتریش با آلمان، را اعلام کرد.[۲۲۲][۲۲۳] پس از آن، توجه خود را به آلمانی‌تبارهای سودتنلند، یکی از مناطق چکسلواکی، معطوف ساخت.[۲۲۴] در روزهای ۲۸ و ۲۹ ماه مارس همان سال، او چند ملاقات محرمانه در برلین با کنراد هنلاین، از اعضای بزرگ‌ترین حزب آلمانی سودتنلند که حزب آلمانی سودتن نام داشت، ترتیب داد. در آن ملاقات‌ها، آن دو به این توافق رسیدند که هنلاین از دولت چکسلواکی برای مناطق آلمانی سودتنلند خودمختاری بیشتری طلب کند، نتیجتاً بهانه‌ای برای ارتش آلمان فراهم آید تا علیه چکسلواکی به اقدام نظامی متوسل شود. در آوریل ۱۹۳۸، هنلاین به وزیر امورخارجه مجارستان گفت «مهم نیست دولت چک چه پیشنهادی بدهد، او (هیتلر) همیشه درخواست‌های بزرگ‌تری طلب می‌کند… او می‌خواست هر تفاهمی را به هر طریقی خراب کند زیرا این تنها سریع راه برای عصبانی کردن چکسلواکی بود.»[۲۲۵] هیتلر شخصاً موضوع سودتنلند را مسئله مهمی به حساب نمی‌آورد؛ هدف اصلی او راه‌اندازی جنگی جهت فتح چکسلواکی بود.[۲۲۶]

در آوریل هیتلر به فرماندهی عالی ورماخت دستور داد برای فال گرون[و ۷۵] (مورد سبز) آماده شود؛ فال گرون اسم رمز حمله به چکسلواکی بود.[۲۲۷] در پنجم سپتامبر، رئیس‌جمهور چکسلواکی ادوارد بنش[و ۷۶] در نتیجه فشارهای دیپلماتیک فرانسه و بریتانیا از «طرح چهارم» رونمایی کرد که هدف آن سازماندهی قانونی مجدد کشورش بود. در طرح چهارم با بیشتر مطالبه‌های هنلاین جهت خودمختاری سودتنلند موافقت شده بود.[۲۲۸] واکنش حزب هنلاین به پیشنهاد بنش آغاز درگیری‌های خشونت‌آمیز با پلیس چکسلواکی بود که در نتیجه آن در بخشی از مناطق سودتنلند حکومت نظامی اعلام شد.[۲۲۹][۲۳۰]


 
آلمان به واردات نفت وابسته بود؛ اختلاف با بریتانیا بر سر چکسلواکی می‌توانست منجر به اختلال در روند نفت‌رسانی به آلمان شود. این هیتلر را مجبور کرد فال گرون را که برای اول اکتبر ۱۹۳۸ طرح‌ریزی شده بود، متوقف سازد.[۲۳۱] در ۲۹ سپتامبر، آدولف هیتلر، نویل چمبرلین، ادوار دالادیه و بنیتو موسولینی در کنفرانسی یک روزه در مونیخ که منجر به توافقنامه مونیخ شد، شرکت کردند. پیامد این توافقنامه، اعطای سودتنلند به آلمان بود.[۲۳۲][۲۳۳]

چمبرلین از نتیجه کنفرانس مونیخ راضی بود و آن را «صلح برای زمانه‌مان» نامید اما هیتلر به خاطر از دست رفتن فرصت جنگ در ۱۹۳۸، عصبانی بود؛[۲۳۴][۲۳۵] او نارضایتی خود را در یک سخنرانی در زاربروکن به تاریخ ۹ اکتبر ابراز کرد.[۲۳۶] در نظر هیتلر، این صلح که با وساطت بریتانیا انجام شده بود، اگرچه منافع ظاهری آلمان را تأمین می‌کرد، اما یک شکست سیاسی بود زیرا او قصد داشت محدود کردن قدرت بریتانیا راه را برای توسعه خاک آلمان به سمت اروپای شرقی هموار کند.[۲۳۷][۲۳۸] مجله تایم هیتلر را به دلیل این کنفرانس به عنوان مرد سال ۱۹۳۸ انتخاب کرد.[۲۳۹]

در اواخر ۱۹۳۸ و اوایل ۱۹۳۹، ادامه بحران اقتصادی که از تجدید تسلیحات ناشی می‌شد، هیتلر را مجبور کرد که بودجه دفاعی را به صورت قابل ملاحظه‌ای کاهش دهد.[۲۴۰] در سخنرانی «صادر کن یا بمیر» به تاریخ ۳۰ ژانویه ۱۹۳۹، هیتلر خواستار توسعه اقتصادی جهت افزایش ذخیره ارزی آلمان شد تا هزینه مورد نیاز جهت خرید ماده اولیه با کیفیت برای ساخت سلاح را تأمین کند.[۲۴۰]

در ۱۴ مارس ۱۹۳۹، اسلواکی تحت خطر مجارستان، اعلام استقلال کرد و آلمان آن کشور را تحت حمایت خود گرفت.[۲۴۱] روز بعد، ضمن نقض توافق مونیخ و شاید در نتیجه عمیق‌تر شدن بحران اقتصادی،[۲۴۲] هیتلر به ورماخت دستور داد به چک حمله کند. هیتلر در قلعه پراگ آن سرزمین را تحت‌الحمایه آلمان اعلام کرد.[۲۴۳]

آغاز جنگ جهانی دوم

هیتلر در مکالمات خصوصی در ۱۹۳۹ بریتانیا را دشمنی که شکست دادنش هدف اصلی است اعلام کرد و محو لهستان را برای دستیابی به این هدف ضروری دانست.[۲۴۴] جناح شرقی بدین طریق امن و زمین‌های کافی به فضای حیاتی آلمان اضافه خواهد شد.[۲۴۵] هیتلر که از «ضمانت استقلال لهستان» توسط بریتانیا در ۳۱ مارس ۱۹۳۹ احساس مورد توهین واقع‌شدن می‌کرد، گفت «آن‌ها را مانند نوشیدنی شیطان دم خواهم کرد.»[۲۴۶] در یک سخنرانی در ویلهمسهافن[و ۷۷] به مناسب به آب انداختن نبردناو تیرپیتس، هیتلر تهدید کرد که اگر بریتانیا دست از حمایت از استقلال لهستان—که آن را سیاستی جهت محاصره آلمان به حساب می‌آورد—برندارد، توافق‌نامه دریایی انگلیس و آلمان را باطل خواهد کرد.[۲۴۶] نقشه آن بود که لهستان یا به دولت تابع آلمان تبدیل شود یا نابود شود تا شرق رایش امن شده و احتمال تحریم آلمان توسط بریتانیا از بین برود.[۲۴۷] هیتلر در ابتدا ایده اول را دوست می‌داشت، اما بعد از رد شدن آن توسط دولت لهستان، تصمیم به حمله به کشور مذکور گرفت و آن را به هدف اصلی سیاست خارجی ۱۹۳۹ کرد.[۲۴۸] در ۳ آوریل، هیتلر قوای مسلح دستور داد برای فال وایس[و ۷۸] (مورد سفید)، برنامه حمله به لهستان در ۲۵ اوت، آماده شوند.[۲۴۸] در یک سخنرانی رایشستاگ در ۲۸ آوریل، او توافق‌نامه دریایی با بریتانیا و عهدنامه عدم تعرض با لهستان را باطل اعلام کرد.[۲۴۹] مورخانی نظیر ویلیام کار، گرهارد واینبرگ و ایان کرشاو دلیل عجله هیتلر در این باب را ترس او از یک مرگ زودهنگام دانسته‌اند. گفته شده‌است هیتلر بر آن بود که باید قبل از اینکه خیلی مسن شود، آلمان را در طول جنگ رهبری کند و جانشینانش ممکن است اراده محکم او را نداشته باشند.[۲۵۰][۲۵۱][۲۵۲]

هیتلر بیمناک بود که حمله نظامی به لهستان ممکن است منجر به یک جنگ زودهنگام با بریتانیا شود.[۲۵۳][۲۵۴] یواخیم فون ریبنتروپ، وزیر خارجه و سفیر سابق آلمان در لندن، به او اطمینان داد که نه بریتانیا و نه فرانسه قصدی جهت عمل به تعهداتشان با لهستان ندارند.[۲۵۵][۲۵۶] نتیجتاً، هیتلر در ۲۲ اوت ۱۹۳۹ دستور بسیج نیروها علیه لهستان را صادر کرد.[۲۵۷]

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.