آدولف هیتلر-بخش سوم-زندگینامه

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

آدولف هیتلر-بخش سوم-زندگینامه

۳۹۵ بازديد


در سال ۱۹۰۷ هیتلر لینتس را با کمک یک مؤسسه حمایت از ایتام و حمایت مادرش به مقصد وین ترک کرد تا آنجا به تحصیل هنر بپردازد. در وین آدولف دو مرتبه برای پذیرش در آکادمی هنرهای زیبای وین درخواست داد، اما رد شد.[۳۹][۴۰] رئیس دانشگاه به او پیشنهاد کرد که به مدرسه معماری برود، اما از آنجا که هیتلر درسش در دوره متوسطه را به اتمام نرسانده بود، شرایط آن را نداشت

در ۲۱ دسامبر ۱۹۰۷، مادر هیتلر به دلیل سرطان پستان در سن ۴۷ سالگی درگذشت؛ آدولف در این زمان ۱۸ ساله بود. او در سال ۱۹۰۹، دچار بی‌پولی شد و مجبور گردید تا مانند کولی‌ها در پناهنگاه‌های بی‌خانمان‌ها و خوابگاه‌های شبانه‌روزی زندگی کند.[۴۲][۴۳] منبع درآمد او کارگری و فروش نقاشی‌هایی که از مناظر وین می‌کشید، بود.[۴۴] او از روی کارت پستال‌ها طرح می‌کشید و به کاسب‌ها و گردشگرها می‌فروخت. تا قبل از جنگ جهانی اول وی حدود ۲۰۰۰ تابلوی این چنینی نقاشی کرد.[۴۵] در زمان حضورش در وین، هیتلر به معماری و موسیقی علاقه‌مند شد؛ وی ۱۰ مرتبه اجرای لوهنگرین،[و ۱۶] اپرای موردعلاقه‌اش از ریشارد واگنر، را تماشا کرد

اولین بار در وین بود که هیتلر با ایده‌های نژادپرستانه مواجه شد.[۴۷] کارل لوگر،[و ۱۷] شهردار عوام‌گرای شهر، با اهداف سیاسی و برای کسب محبوبیت در بین عامه مردم در گفته‌های خود به‌طور متداول به یهودستیزی متوسل می‌شد و به دفاع از ناسیونالیسم آلمانی می‌پرداخت. هیتلر در محله ماریاهیلف[و ۱۸] زندگی می‌کرد و ناسیونالیسم آلمانی در آنجا محبوبیت زیادی داشت.[۴۸] هیتلر در زمان اقامت در وین تحت تأثیر عقاید گئورگ ریتر فن شنرر قرار گرفت؛[۴۹] علاوه بر آن حس ستایش مارتین لوتر نیز در او شکل گرفت.[۵۰] آدولف هیتلر به‌طور روزانه روزنامه محلی Deutsches Volksblatt که متعلق به مسیحیان متعصب بود و خوانندگانش را از یهودیان اروپای شرقی می‌ترساند، را مطالعه می‌کرد.[۵۱] او روزنامه‌ها و رساله‌هایی را می‌خواند که عقاید فیلسوفانی مانند هیوستون استیوارت چمبرلین، چارلز داروین، فریدریش نیچه، گوستاو لوبون و آرتور شوپنهاور را منتشر می‌کردند

اینکه حس یهودستیزی چه زمانی و به چه دلیلی در هیتلر شکل گرفت، به‌طور دقیق مشخص نیست.[۵۳] دوست او، آگوست کوبیزک، ادعا کرد که هیتلر حتی پیش از ترک لینتس هم یک یهودستیز واقعی بود.[۵۴] اما بریگیت‌هامان، از مورخان، ادعای کوبیزک را «مشکل‌دار» می‌داند.[۵۵] هیتلر شخصاً در نبرد من ذکر می‌کند که او برای نخستین‌بار در وین به یک یهودستیز تبدیل شد،[۵۶] اما راینهولد هانیسش[و ۱۹] که در امر فروش نقاشی‌هایش به او کمک می‌کرد، این گفته را رد می‌کند زیرا آدولف در زمان اقامت در وین مشتریان یهودی هم داشت.[۵۷][۵۸][۵۹] ریچارد جی. ایوانز می‌گوید که «مورخان در حال حاضر اتفاق نظر دارند که یهودستیزی مرگبار او پس از شکست آلمان [در جنگ جهانی اول] و در نتیجه پارانویای «از پشت خنجر خوردن»[ب] که برای توجیه فاجعه رواج پیدا کرده بود، پرورش یافت.»[۶۰]

هیتلر آخرین بخش از ارث پدری‌اش را در مه ۱۹۱۳ دریافت کرد و سپس راهی مونیخ در آلمان شد.[۶۱] زمانی که برای خدمت سربازی در ارتش اتریش-مجارستان فراخوانده شد،[۶۲] در ۵ فوریه ۱۹۱۴ راهی زالتسبورگ[و ۲۰] شد و در بخش کمک‌های پزشکی فعالیت کرد. مشخص شد که برای خدمت در ارتش مناسب نیست و مجدداً به مونیخ بازگشت.[۶۳] هیتلر بعدها ادعا کرد که به دلیل چند نژاده بودن ارتش امپراتوری هابسبورگ، علاقه‌ای به جنگیدن برای آن‌ها نداشته و سقوط اتریش-مجارستان را حتمی می‌دیده.[۶۴]

در اوت ۱۹۱۴ که جنگ جهانی اول آغاز شد، هیتلر در مونیخ ساکن بود و به صورت داوطلبانه برای حضور در ارتش باواریا نام‌نویسی کرد.[۶۵] بر اساس یک گزارش اداری باواریایی مربوط به سال ۱۹۲۴، اجازه دادن به هیتلر برای شرکت در جنگ یک اشتباه اداری بود زیرا به عنوان یک شهروند اتریشی، او باید به اتریش بازمی‌گشت.[۶۵] او را به هنگ ۱۶ پیاده‌نظام رزرو باواریا فرستادند[۶۶][۶۵] و آنجا به عنوان دونده[پ] در جبهه غربی در فرانسه و بلژیک خدمت کرد.[۶۷] او تقریباً نیمی از زمان حضورش در جنگ را در مقر هنگ در فورنس-ان-وپس[و ۲۱] که از خط مقدم فاصله زیادی داشت، سپری کرد.[۶۸][۶۹] هیتلر در نبردهای ایبر، سم، آراس و پساندل حاضر بود و در جریان نبرد سم زخمی شد.[۷۰] از او به خاطر شجاعت تقدیر شد و نشان صلیب آهنین (درجه دوم) را به پاس خدماتش وی اهدا کردند.[۷۰] بعدها در ۱۹۱۸، مطابق پیشنهاد هوگو گوتمان، مافوق یهودی هیتلر، به او نشان درجه یکم صلیب آهنی اهدا شد که کم اتفاق می‌افتاد که به شخصی با درجه نظامی او داده شود.[۷۱][۷۲] او همچنین در مه ۱۹۱۸ نشان زخم سیاه را نیز دریافت کرد.[۷۳]


 
هیتلر (سمت راست، نشسته) و هم‌خدمتی‌هایش در جنگ جهانی اول

در زمان حضور در مقر هنگ، هیتلر هنر را فراموش نکرد. او برای یک روزنامه نظامی کاریکاتور و دستورالعمل‌ها را طراحی می‌کرد. در اکتبر ۱۹۱۶، او از ناحیه ران پا در نتیجه یک انفجار زخمی شد.[۷۴] او دو ماه آینده را در بیمارستانی در بیلتز[و ۲۲] سپری کرد و در ۵ مارس ۱۹۱۷ به محل خدمت خود بازگشت.[۷۵] در ۱۵ اکتبر ۱۹۱۸، هیتلر در نتیجه یک حمله با گاز خردل به صورت موقتی بینایی خود را از دست داد و در بیمارستانی در پازواک[و ۲۳] بستری گردید.[۷۶] زمانی که در بیمارستان بود، خبر شکست آلمان را شنید و مطابق گفته خودش، با شنیدن این خبر مجدداً دومین دوره نابینایی را تجربه کرد.[۷۷]

هیتلر جنگ جهانی اول را به عنوان «بزرگ‌ترین در میان همه تجربه‌ها» توصیف کرد و توسط افسران مافوقش به خاطر شجاعت مورد تحسین واقع شد.[۷۸] حضور در جنگ حس ناسیونالیستی او را تقویت کرد و شکست و تحقیر آلمان باعث شوکه شدن او شد.[۷۹] ناراحتی که به دلیل شکست به او تحمیل شد، سرآغاز شکل گرفتن ایدئولوژی او گردید.[۸۰] مانند سایر میهن‌پرستان آلمانی، هیتلر به «از پشت خنجر خوردن»[و ۲۴] معتقد بود؛ به اینکه ارتش آلمان در «میدان نبرد جنگ را نباخت»، بلکه توسط غیرنظامی‌ها از «از پشت خنجر خورد.» او یهودیان، مارکسیست‌ها و کسانی که عهدنامه صلح را برای پایان دادن به جنگ امضا کردند — کسانی که بعدها به «مجرمان نوامبر» معروف شدند — را به خاطر شکست آلمان سرزنش می‌کرد.[۸۱]

پیمان ورسای آلمان را مجبور کرد که چندی از قلمروهای خود را به فاتحان واگذار کند و منطقه راین را نیز از حضور نظامیان تخلیه کند. این عهدنامه آلمان را در شرایط تحریم اقتصادی قرار داد و مجبور به پرداخت غرامت‌های سنگینی کرد. خیلی از آلمانی‌ها این عهدنامه ناعادلانه و تحقیرآمیز می‌دیدند — به خصوص به خاطر ماده ۲۳۱ که آلمان را مسئول آغاز جنگ اعلام کرده بود.[۸۲] پیمان ورسای و مشکلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که پس از آن در آلمان ایجاد شد، بعدها به دستاویزی برای هیتلر جهت اهداف سیاسی خود تبدیل شد.[۸۳]

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.