حضرت داوود علیه السلام

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حضرت داوود علیه السلام

۳۸۱ بازديد

به نام خداوند بخشنده و مهربان قطار شمارهحسام الدین شفیعیان-کاریکلماتور 1-بالشت بال ندارد خواب بال از بالشتعکاس-حسام الدین شفیعیانعکاس-حسام الدین شفیعیانآهنگ ناصریا با صدای زنده یاد ناصر عبداللهی
در روایات آمده: بانویی فقیر و بینوا در عصر حضرت داوود (علیه‌السلام) زندگی می‌کرد. با اندک پولی که داشت هر روز (یا هر چند روز) اندکی پشم و پنبه می‌خرید و به کلاف نخ تبدیل می‌نمود و سپس آن را می‌فروخت و به این وسیله معاش سادة زندگی خود و بچه‌هایش را تأمین می‌کرد. یک روز پس از زحمات بسیار و تهیة کلاف، آن را برای فروش به بازار می‌برد. ناگهان کلاغی با سرعت نزد او آمد و آن کلاف را از او ربود و با خود برد.

بانوی بینوا بسیار ناراحت شد، سراسیمه نزد حضرت داوود (علیه‌السلام) آمد و پس از بیان ماجرای سخت زندگی خود و ربودن کلافش از ناحیه کلاغ، عرض کرد: «عدالت خدا در کجاست؟...».

حضرت داوود (علیه‌السلام) به او فرمود: «کنار بنشین تا دربارة‌ تو قضاوت کنم».

این از یک‌سو، از سوی دیگر گروهی در میان کشتی از دریا عبور می‌کردند که بر اثر سوراخ شدن کشتی در خطر غرق شدن قرار گرفتند. نذر کردند اگر نجات یافتند هزار دینار به فقیر بدهند. خداوند به آنها لطف کرد و همان کلاغ را مأمور کرد تا آن کلاف را از دست آن بانو برباید و به درون کشتی بیندازد و سرنشینان به وسیلة آن کلاف، تختة کشتی را محکم کرده و سوراخ را ببندند. آنها از کلاف استفاده نموده و نجات یافتند.

وقتی که به ساحل رسیدند به محضر حضرت داوود (علیه‌السلام) برای ادای نذر آمدند، هزار دینار خود را به حضرت داوود (علیه‌السلام) دادند و ماجرای نجات خود را شرح دادند. حضرت داوود (علیه‌السلام) حکمت و عدالت و احسان خداوند را برای آن بانو بیان کرد، و آن هزار دینار را به او داد، آن زن در حالی که بسیار خشنود بود، دریافت که عادل‌تر و احسان بخش‌تر از خداوند کسی نیست. 

 
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.