یکشنبه ۱۴ دی ۹۹ | ۲۰:۵۵ ۳۹۰ بازديد

تفالی زده ام بر شعرم آمد ای دل سرگردانی
میان انجمن پروانه بسوز اگر تو مرد میدانی
آمد نهان چه باشد راز رازی که بیرزد به هر انجمنی
راز خود به کسی گوی که آید از آن خبری
راز خود نهان دارد آنکه نداند زآن بیخبری
روز وصال یعنی روز قند شیرین شعرگویان
تا بسرایند هم قندو هم شعرو غزلی
نهانخانه دل جای دوستانی هست که ندارند کینه و حسدی
من راز خود به دیوار گفتم یا دل خانه تکانی کند دل خود بهتری
راز زندگانی شعریست که آید برون اختری
ماه شب چهارده یا نیمه ماه حلال بهتری
مثال ستاره و ماه ماند در درون قوس و گردش غزلی
ای جانا بکوش تا برسی به منزلگاه امن و رود بر دریای بیکرانه از هر نفری
خدای را ثناگوی و رحمت باد آنکه فرستاد فاتحه ای دگری
من بر این شعر انتظار دارم تا برسد به دست بهترین نفری
که زند بر دل خود نهال خوش خبری
بگو ای شاعر ترا چکارست با کار جهان بیخبری
بکوش آنی شو که جانان کند جان فدای خوش خبری
---------------------------
حسام الدین شفیعیان
- ۰ ۰
- ۰ نظر