یکشنبه ۱۴ دی ۹۹ | ۱۹:۳۲ ۳۸۴ بازديد

بدی که کند یک نفر را واژگون
باز روزی یک نفر کند تو را واژگون
بر دیوار صدا گردش برگشتن هست
دیوار غاری که کنی در آن محبوس
خود محبوس جسم هستی
ندا کن تا بشنوی ندای دگر افروز
ریشه فکرت نهالی کن جانرا جهانی کن فکرت را نهالی کن
خوشتر خیالی کن منظر نهانی کن هم مرحم بشو ای جان زخم را دوایی کن
ای ماضی گمگشته ای ماضی حالو قبل ای شعر خوش از آنی که صیقل دهد جانی
ای نونو قلم ای مایسطرون دگر رسالت کن بر آنجایی که مانده یک نفر بی شام
یک نفر بیجا یک نفر بی خواب یک نفر حالش گردد طوفانی چو موجی خوشتر شو زآنی
رسم کار تو ماند در ذهن دیگری دست بگیری دست دیگری
دست را زنجیره مهربانی کن یک لبخند فدای حال خوبتر شدن ها کن
گاه یک غذای گرم گاه یک حالو و احوالی
گاه بینی کودکی گرسنه نگاه نکن رد شو
به ایست تفکر زآن کن کمک بر دیگر از آن کن
گر توانی معالج شو مرحم ورنه خود مانی در این جهان مشغولی
آمدن چه سود رفتن چه سود عیادت چو توانی هر آنچه امروزی
هر زمان به نیک بهروزی
یک زمان سخت هست یک زمان آسانی
چو در سختی بمانی مشو نا امید
که پس هر سختی داری مهر افروزی
چو آزمایشات خدا حکمتست
اگر آمدی بیرون پیروزی
ورنه ماند قبای خود از زر
که نیرزد در خود ماندن از زر
زر تلاش مستمر بر دیگری کن
اگر زر نداری مهربانی کن
اگر حرف نداری لبخند بزن ای ماه
رخ در رخ دیگری آموزی کن
آموزگار خوبی شو
معلمی چون فکرست
شاگرد خوبی باش تا شوی رهیافته در آن
هر آنکه نظر به بدی دیگران کند فردا عیبش را دیگران نقل کنند
بر آن باش که دیگری رشدی چون افتخار شود با ریشه
کبر و غرور بیرون کن تا شوی بنده ای خوش ریشه
بنمای حاصل عمرت در کاری که آرد سامانی
ورنه بی حاصلی علف هرزی نیرزد بی تفکری بی مایه
درون فکرت خوبی ریز از آن بنماید تجلی خوبی
زین زمان نمانده چه سلطانی و چه گدایی
اگر سلطانی اگر کاسب اگر کار آفرین اگر تاجر
اگر وزیری اگر سرباز اگر روزی شوی آنچه مکن خود گم زآنی که چون هر آنچه باشی حاصل
به فکر ضعیفان کوش آنی که در آن هست دعای خیر حاصل
ورنه ماند استخوانی یا ماند جسمی اصلان زاعمالو زآن حاصل
چو استخوان شدی چو ماندی نهان شدی چو خاک شدی خاکت نبرد جسمت
ماند تفکرت حاصل
--------------------------
حسام الدین شفیعیان
- ۰ ۰
- ۰ نظر