یکشنبه ۱۴ دی ۹۹ | ۲۱:۵۴ ۳۸۷ بازديد

زهر چه بدی هست برون آی
سویی برو که برون آی
از هر چه منفیست دور شو
مثبت نگری کن زبیخودی دور شو
گرت عمری بماند در این چرخ گردون
زآن کاری بکن که خوشتر برون آی
گوهر بر گوهران خود بگردان که ریزد فکر منفی زآن و برون زآن آن
آنی شو که آنی توانی شو در مدار عشق آنی توان شو
بپوشان گوهر خود چون صدفدان که آید زآن فکرت ریشه ای باز
مگردان از کرم بر بخششی چون ببخشای اگر بخشنده ای تو
صفات الهی را درونت شعله ور کن چراغی شو اگر تاریکی دارد نمایان
زخط آخر روشنایی زخط آغاز هم نکن تاریکی زآن باز
که اگر از اول خط روشنی شد زآخر حاصلش مایه دل روشنی شد
چه حاصل اگر عمری کنی بی حاصل زآن رو رسی تاریکی از آخر خط زآن بی حاصل
اپیزود سه چندی خوانی از آن تولد.جوانی.پیری , از آن شود مایه روشنایی زعمر با برکت گردد روشنایی
بگیر رخ زخود فلاش بکی درون خود دو دست آن کن بادبادک از آن
نخی وصل کن بر آن تا کند پرواز تا رسی به آنچه کردی آغاز
ساز کارناوالی از چراغانی های دیگر که ماند سمبلی از آن دیگر
عصر ماشین عصر آهن عصر تکنولوژی فشرده سازی
برون کن هم زآن خود را بسازی
اگر کوچک شود این و آن دیگر بقای عمر حاصل آدمهای دیگر
بقای زندگانی راز آنیست که زندگی دارد تمدن سنت و مدرنیته دیگر
اگر مانی خورده بورژوایی کنی عصر آهن بر آهن
ولیکن خورد کند آنکه دارد کمالو دانش ثروت بهترست یا فترت
فترت آدمی بهترست از هر زری چون بیرزد آن زر همچون الماس تفکری از آن
نه دیگر پوپولیست نامی بماند نه خاص خوانی اگر ترازوی دانش گردد افزون
معادلات کوانتونومی نگفتم دودوتا چهارتا گفتم از آن
نه آنی از ژن کمتر یا بیشتر ندارم داروینی من فکری دیگر
که انسان ژن هایش شصتو چندی اگر خوب باشد ندارد فرقی
آن ژن خوب یعنی وزیر تولد درون خوبیهاست ژن سلطان وفقیر ندارد
کم و بیش آن مهم آید تفکر زماحصل ریشه ای خوش بنیاد
پرشی از آدمیت به انسانی نه ماضی بعید حال زآن کم سانی
فرسایش یا افزایش تپندگی دریچه های خاک گرفته یا خانه تکانی شده
مثال گلبول های قرمز دفاعی در برابر هر چه بد فرسایش
مثال شخصیتی کاریز ماتیک یا شخصیتی پهلوان یا شخصیتی قهرمان منش پهلوانی
آری سمبولیست ها چه را برای چه خواستند هنر برای هنری شکوفا در درون دگری
تیپیک سازی نیست تیپ یعنی تفکرت چند می ارزد و بگویی فروشی نیست
تفکر انسان ارزشش بر مادیات نیست بر حاصل تفکرست و فروشی نیست
فاکتور بردار نیست کاغذ بردارست که بنویسد چه آغازی و چه پایانی
ماشین تحریر پاراگراف سطر به سطر کاغذ نیست جان کندن
کاغذ درون برون فکر شعله ایست زیر خاکستر
خاکسترش صلحست یا آتش چیست حاصل فکری بهتر
ورای جهان ماست جهانی دیگر آبادانی برای جهان ورای جهان دیگر
خراباتیانیم که گردیم دور شمع مثال پروانه دور گرد شمع خوش افضل
یا ساحلیم یا دریا یا قایقیم یا کشتی یا باد بی مخالف یا موافقیم
حزبمان خداست حزبی که ندارد رخنه در آن اهریمن
حزب خدا تشکلی قویست اگر اتصال آن دارد ماوای مجنونی دیگر
ما شمع شدیم تا بگردد عشق دور گردون بساز عشق
مردگان زنده ایم مردگان نمرده در خود بیخودی
آری ما زنده ایم تا وصال روز آخرت
مرده نگشتیم که مردگی کنیم زنده ایم به حقو به حق گردن
چه ساحلی هست ساحل رود ارس یا اروند یا خلیجی فارس
فارس خلیج یا اروند یا مجنون یا نبردی با غول آهنی دیگر
غول آهنی چیست ای انسان آنچه خورد روح آدمی کم کم
یا غول های مادی یا غول های نبرد کیستند
رستم و اسفندیاران دیگر
رستم شدن ماتم اسفندیار دارد
فروردین یا اردیبهشت یا بهمن
اینست گردش ایام زنده هست آنکه نمرده هست بر ذلالت بر تن
یا روح یا جسم یا ماندن یا رفتن
بازگشت زندگان نمردنست آنکه زنده هست چه باک از مردن
وقتی بمیری که بیهوده باشی آنکه نمردست یا زنده هست اصلان
آنکس بمیرد که مرده گشت در خود بدون زنده کردن دیگری باز آن بر هم
مردن معنایش مردگی نیست چو کاری کنی غصه آید سر
قصه نگفتم لالایی بخوابی ای روح زنده شو اگر مرده ای بر تن
کار ما زنده کردن روحست حتی اگر مرده باشد بر تن
روح تجلی یافته مردن نمیشناسد جانا آنکه زنده هست یادش همیشه جاودان بر تن
تن به تن هر چند تنی دیگر زنده میشود تنهای دیگر
تن ما در خود تن گزیدن نیست وقتی دریایی شوی از هم
دیگر افسانه نیست این قصه چون ندارد قهرمان پهلوان ماند قصه لیکن دارد شاهنامه
مثنوی خود سازی از هم دیوان شعرم را بجوشان در خود جوششی کن چو شعرم بر هم
--------------------------
حسام الدین شفیعیان
- ۰ ۰
- ۰ نظر